باز کردن مجرای اشکی
شیوای گلم از وقتی که بدنیا اومد از چشم راستش اشک می اومد هر چه قطره استفاده کردم و ماساژدادم باز فایده نداشت دوبار هم خواستیم عمل کنیم هر بار به دلایلی نمی شد یه بار به خاطر سرما خوردگی نشد .
تا اینکه همین پنجشنبه گذشته صبح چشم دخملم میل زدن (سونداژ)وقتی می خواستیم لباس مخصوص بیمارستان تنش کنم اینقد گریه کرد که همه برگشتن به ما نگاه می کردن ببینن چه خبره خلاصه وقتی گفتن ببرین برای بیهوشی باباش شیوا را بغل کرد و رفتیم به بخش جراحی . پزشک بیهوشی بغلش کرد و رفتن توی سالنی که ما نمی تونستیم وارد اون قسمت بشیم صدای گریه هاش توی سالن پیچیده بود و می گفت خرسم می خوام دکتر برگشت و خرسی شیوا را برد . عجب خرس باوفایی حتی توی اتاق عمل هم همراهیش کرد
نیم ساعت هم نشد که خانم پرستار شیوا را از اتاق عمل بیرون اورد نیمه بی هوش بود پلکش سنگینی می کرد و نمی تونست به درستی چشمش را باز کند و حرف زدنش هم عادی نبود بریده بریده حرف می زد می گفت مامان بریم کنار دریا -خرسم کوش - و اشاره می کرد به لوله های که روی دستش وصل بود می گفت باژکن-باژکن
خدا را شکر تا الان چشماش خوبه و مشکلی نداره امیدوارم که دیگه مشکلی پیش نیاد