خرسی
دوستی شیوا با خرسی از اونجا شروع میشه که یه روز رفتیم خونه عمه ی شیوا (خواهر شوهر جان ) از اونجایی که شیوا هر چی ببینه میگه ماله خودمه طبق معمول چشمش به خرس سفید کوچولوی آی سودا افتاد و اونو برداشت و دیگه به آی سودا پس نداد چند بار من قایمکی خرس رو به صاحبش پس دادم اما هر وقت دوباره می رفتیم خونشون دوباره شیوا اون خرس سفید برمی داشت هر جا که می ریم باید خرسش هم بیاد موقع خواب باید توی بغلش محکم بگیره تا خوابش ببره .حموم ، پارک، و هر جای دیگه ای که فکرش بکنی می بره خلاصه این همه اسباب بازی که من و باباش براش گرفتیم یه طرف خرس سفید یه طرف چیکارش میشه کرد ؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی