شیواشیوا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

فرشته ی ناز من

خرسی

دوستی شیوا با خرسی از اونجا شروع میشه که یه روز رفتیم خونه عمه ی شیوا (خواهر شوهر جان ) از اونجایی که شیوا هر چی ببینه میگه ماله خودمه طبق معمول چشمش به خرس سفید کوچولوی آی سودا افتاد و اونو برداشت و دیگه به آی سودا پس نداد چند بار من قایمکی خرس رو به صاحبش پس دادم  اما هر وقت دوباره می رفتیم خونشون دوباره شیوا اون خرس سفید برمی داشت هر جا که می ریم باید خرسش هم بیاد موقع خواب باید توی بغلش محکم بگیره تا خوابش ببره .حموم ، پارک، و هر جای دیگه ای که فکرش بکنی می بره خلاصه این همه اسباب بازی که من و باباش براش گرفتیم یه طرف خرس سفید یه طرف چیکارش میشه کرد ؟             &nbs...
21 دی 1390

چهار دست و پا

شیوا کوچولو بالاخره چهار دست و پا راه رفتن را یاد گرفت . عاشق باتری کنترله هر جا باتری ببینه تمام تلاشش را می کنه که خودش را به اونها برسونه  هر اسباب بازی که کنارش باشه پس می زنه فقط و فقط عاشق باتریه                                                         ...
21 دی 1390

فرهنگ لغات شیوا

این روزها شیوا کوچولو با شیرین زبانیهای خاص خودش من و باباش رو کلی می خندونه بعضی کلمات رو نمی تونه درست تلفظ کنه اونایی که خیلی بامزه هستند می نویسم مارمولک = ماهی کولک حلزون= حسنون مربع =ببعبع فاطمه= فافونه بادمجون=باباجون کبری=کوبا سوزان=شوژان زن دایی= زندالو زن عمو=زنبو دوچرخه= ایچرخه و.... هر وقت موفق میشه کلمه ای درست تلفظ کنه خودش دس می زنه و میگه افلین (آفرین)
21 دی 1390